8.حسرت...
يكشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۵۰ ق.ظ
-اعتراف میکنم من اونموقع بخاطر رقابت با "تو" وارد جوّ درس خوندن شدم!
+چرا؟
-آخه اونموقع که با هم کلاس میرفتیم تو همیشه سوالای استاد رو زود جواب میدادی من حرصم میگرفت که چرا یه دختر میتونه جواب بده من نمیتونم جواب بدم. از اونموقع شروع کردم به درس خوندن که سر کلاس از تو کم نیارم!!
+بین ٦٠ نفر آدم فقط من رو سر کلاس میدیدی؟ :|
میخنده
هووووف این حرفا از زبون پسری که بخاطر رقابت با من شروع به درس خوندن کرده الان دانشجوی پزشکی هس یکم سخت بود برام...
حسادت؟! نه اصلا. حس من حسرت بود...
حسرت از اینکه کسی بخاطر رقابت با من از یه مدرسه معمولی وارد فاز درس خوندن شده و الان رفته به هدف و آرزوش رسیده ولی من هنوز سرِ جام دارم درجا میزنم....!
حسرت از اینکه اون پدر و مادرش رو خوشحال کرده ولی من مدیون پدر و مادرم هستم....!
حسرت.....
- ۹۵/۱۰/۱۹